مراتب سير سالکان را از مسکن
خاکی بوطن الهی هفت رتبه معيّن نمودهاند
چنانچه بعضی هفت وادی و بعضی هفت شهر ذکر کردهاند و گفته اند
که سالک تا از نفس هجرت ننمايد و اين اسفار را طی نکند ببحر قرب و
وصال وارد نشود و از خمر بيمثال نچشد .
اوّل وادی طلب است . مرکب اين وادی صبر است و مسافر در اين سفر بی صبر
بجائی نرسد و بمقصود واصل نشود و بايد هر گز افسرده نگردد اگر صد هزار سال سعی
کند و جمال دوست نبيند پژمرده نشود ...
و شرط است اين عباد را که دل
را که منبع خزينهء الهيّه است از هر نقشی پاک کنند و از تقليد
که از اثر آباء و اجداد است اعراض نمايند و ابواب دوستی و دشمنی را با
کلّ اهل ارض مسدود کنند .
حکايت کنند که روزی مجنون را
ديدند خاک می بيخت و اشک ميريخت . گفتند چه ميکنی ؟ گفت ليلی را ميجويم . گفتند وای بر تو ليلی از روح پاک و
تو از خاک طلب می کنی ؟ گفت
همه جا در طلبش ميکوشم شايد در جائی
بجويم .
بلی در تراب ربّ الارباب جستن اگر چه نزد عاقل قبيح
است لکن بر کمال جدّ
و طلب دليل است
"
من طلب شيئاً و جدّ وجد
" طالب صادق جز وصال مطلوب چيزی نجويد و حبيب را جز وصال
محبوب مقصودی نباشد . و
اين طلب طالب را حاصل نشود مگر بنثار آنچه
هست يعنی آنچه ديده و شنيده و فهميده همه را بنفی " لا " منفی
سازد تا بشهرستان جان که مدينهء
"الّا " است واصل شود .
همّتی بايد تا در طلبش کوشيم
و جهدی بايد تا از شهد وصلش نوشيم اگر از اين جام نوش کنيم عالمی فراموش
کنيم . و سالک در اين سفر بر هر خاکی جالس شود و در هر بلادی ساکن
گردد از هر وجهی طلب جمال دوست کند و در هر ديار طلب يار
نمايد با هر جمعی مجتمع شود و با هر سری همسری نمايد که شايد در سری سرّ محبوب
بيند و يا از صورتی جمال محبوب مشاهده کند .
No comments:
Post a Comment