و سالک بعد از سير وادی معرفت
که آخر مقام تحديد است باوّل مقام توحيد واصل شود و از کأس
تجريد بنوشد و در مظاهر تفريد سير نمايد .
در اين مقام حجاب کثرت بر درد
و از عوالم شهوت بر پرد و در سماء وحدت عروج نمايد بگوش الهی بشنود و
بچشم ربّانی اسرار صنع صمدانی بيند
بخلوتخانهء دوست قدم گذارد و محرم سرادق
محبوب شود و دست حقّ
از جيب مطلق بر آرد و اسرار قدرت ظاهر
نمايد وصف و اسم و رسم از خود نبيند وصف خود را در وصف حقّ بيند و اسم حقّ
را در اسم خود ملاحظه نمايد همهء
آوازها از شه داند و جميع نغمات را از او
شنود... و اشراق تجلّی شمس
الهی را از مشرق هويّت بر همهء
ممکنات يکسان بيند و انوار توحيد را بر
جميع موجودات موجود و ظاهر مشاهده کند ...
ملاحظه در شمس ظاهری فرمائيد که بر همهء موجودات و ممکنات بيک اشراق
تجلّی مينمايد و افاضهء
نور بامر سلطان ظهور بر همهء اشياء ميفرمايد و ليکن در هر
محلّ باقتضای استعداد آن محلّ ظاهر ميشود و اعطای فيض ميکند مثل اينکه در زجاجهء زرد تجلّی زرد و در سفيد
تجلّی سفيد و در سرخ تجلّی سرخ ملاحظه ميشود . پس اين اختلافات از محلّ است نه از
اشراق ضياء و اگر محلّ
مانع داشته باشد مثل جدار و سقف آن محلّ
بالمرّه از تجلّی شمس محروم ماند و آفتاب بر آن نتابد . اين است که بعضی از نفوس
ضعيفه چون اراضی معرفت را بجدار نفس و هوی و حجاب
غفلت و عمی حايل نمودهاند لهذا از اشراق شمس معانی و اسرار محبوب
لايزالی محجوب ماندهاند ...
و اگر بلبلی از گِل نفس بر
خيزد و بر شاخسار گُل قلب جای گيرد و
بنغمات حجازی و آوازهای خوش عراقی اسرار الهی ذکر
نمايد که حرفی از آن جميع جسدهای مرده را حيات تازه جديد بخشد و روح
قدسی بر عظام رميمه ممکنات مبذول دارد هزار چنگال حسد و منقار
بغض بينی که قصد او نمايند و با تمام جدّ در هلاکش کوشند ...
امّا نظر سالک وقتی در محلّ محدود است يعنی در
زجاجات سير مينمايد اينست که زرد و سرخ و سفيد بيند باين جهت است که
جدال بين عباد برپا شده ... اين است که اثر اختلاف در
عالم ظاهر شده و ميشود زيرا که بعضی در رتبه توحيد واقفند و از آن عالم
سخن گويند و برخی در عوالم تحديد قائمند و بعضی در مراتب نفس و برخی
بالمرّه محتجبند ...
ای برادر من قلب لطيف بمنزله
آئينه است آن را بصيقل حبّ و انقطاع از
ما سوی اللّه پاک کن تا آفتاب حقيقی در آن جلوه نمايد و صبح ازلی
طالع شود .. . و چون انوار تجلّی سلطان
احديّه بر عرش قلب و دل جلوس نمود
نور او در جميع اعضاء و ارکان ظاهر ميشود آن وقت سرّ حديث مشهور
سر از حجاب ديجور بر آرد " لازال العبد يتقرّب اليّ بالنّوافل حتّی
احببته فاذا احببته کنتُ سمعه الّذی يسمع به " الخ زيرا که صاحب
بيت در بيت خود تجلّی نموده و ارکان بيت همه از نور او روشن و منوّر
شده...
بذاته مقدّس
است از صعود و نزول و از دخول و خروج
لم يزل از صفات خلق غنی بوده و خواهد بود و نشناخته
او را احدی و بکنه او راه نيافته نفسی کلّ عرفا در وادی معرفتش سرگردان
و کلّ اوليا در ادراک ذاتش حيران منزّه است از ادراک هر مدرکی
و متعالی است از عرفان هر عارفی السّبيل مسدود و الطّلب مردود ..." عدم صرف کجا تواند در ميدان قِدم اسب دواند و سايه فانی کجا
بخورشيد باقی رسد ...
ای برادر من در اين مراتب از
روی تحقيق سير نما نه از روی تقليد و سالک را دور باش کلمات منع
نکند و هيمنهء اشارت سدّ ننمايد .
" پرده چه باشد ميان عاشق و
معشوق سدّ
سکندر نه مانع است و نه حائل "
... اين مراتب
بسته بسير سالک است و در هر مدينه عالمی بيند و در هر وادی بچشمه ای رسد و در هر صحرا نغمه ای شنود ولی شاهباز هوای معنوی را شهنازهای بديع
روحانی در دل است و مرغ عراقی را آوازهای خوش حجازی در سر و
لکن مستور بوده و مستور خواهد بود .
" گر بگويم عقلها بر هم زند ور نويسم بس قلمها بشکند "
No comments:
Post a Comment