و سالک بعد از قطع معارج اين
سفر بلند اعلی در مدينهء
استغنا وارد ميشود و در اين وادی
نسايم استغنای الهی را بيند که از بيدای روح می وزد و حجابهای فقر را
ميسوزد و " يومَ يغنِی اللّه کلّاً من سعته " را بچشم ظاهر و باطن در غيب و
شهادهء اشيا مشاهده فرمايد از حزن
بسرور آيد و از غم بفرح راجع شود
قبض و انقباض را به بسط و انبساط تبديل نمايد . مسافران اين وادی اگر در ظاهر بر خاک ساکنند امّا
در باطن بر رفرف معانی جالس و از
نعمتهای بی زوال معنوی مرزوقند و از شرابهای لطيف روحانی مشروب زبان در
تفصيل اين سه وادی عاجز است و بيان بغايت قاصر قلم در اين
عرصه قدم نگذارد و مداد جز سواد ثمر نيآرد بلبل قلب را در اين مقامات
نواهای ديگر است و اسرار ديگر که دل از او بجوش و روح در
خروش و لکن اين معمّای
معانی را دل بدل بايد گفت و سينه بسينه
بايد سپرد .
ای
رفيق تا بحديقه اين معانی نرسی از خمر باقی اين وادی نچشی و اگر چشی از غير چشم پوشی و
از بادهء استغنا بنوشی و از همه بگسلی
و باو پيوندی و جان در رهش بازی و
روان رايگان بر افشانی سالک در اين رتبه جمال دوست
را در هر شیء بيند از نار رخسار يار بيند و در مجاز رمز حقيقت
ملاحظه کند و از صفات سرّ هويّت مشاهده نمايد
زيرا پرده ها را بآهی سوخته و
حجابها را بنگاهی برداشته ببصر حديد در صنع جديد سير نمايد و بقلب
رقيق آثار دقيق ادراک کند و " جعلنا
اليوم بصرک حديداً " شاهد مقال و کافی احوال است .
No comments:
Post a Comment